رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

در امتداد حسرت

در امتداد حسرت
امتیاز دهید
5 / 3.9
با 18 رای
امتیاز دهید
5 / 3.9
با 18 رای
بخشی از رمان
بهزاد تو که می دونی بابات برات قدمی بر نمی داره ، چرا اصرار می کنی.
مریم خواهش می کنم بخاطر من بهشون بگو ، به خواهرم بگو ، اون می دونه چطوری با پدرم حرف بزنه و راضیش کنه . چند روز بعد وقتی عمه بیتا زنگ زد مامان باهاش مشکل بابا رو در میان گذاشت و اون هم گفت که باشه حتما با بابا صحبت می کنم و بهت خبر میدم ، اخه وضع بابا بزرگ خوب بود . چند روز بعد عمه دوباره تلفن کرد و گفت : مریم جان ، من باهاش صحبت کردم اما اون می گه من نمی تونم کاری بکنم . چون به غیر از بهزاد سه دختر دیگه هم دارم که امیدشون به منه ...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
amiramis
amiramis
1392/02/07

کتاب‌های مرتبط

ماه قلب من
ماه قلب من
5 امتیاز
از 1 رای
مار در معبد
مار در معبد
4.3 امتیاز
از 49 رای
کوته فکران جامعه
کوته فکران جامعه
4.1 امتیاز
از 7 رای
شراب خام
شراب خام
4.5 امتیاز
از 41 رای
گلدن آرک
گلدن آرک
3.8 امتیاز
از 13 رای
بحران
بحران
4.2 امتیاز
از 10 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی در امتداد حسرت

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
در امتداد حسرت
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک